گیلداگیلدا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
وبلاگ گیلداوبلاگ گیلدا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

دختر بهاری ما

دهمین دندون+ یه اتفاق+ باغ پرندگان

1394/5/9 22:25
نویسنده : گیلدا
595 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

اول اینکه دهمین دندونت روز شنبه 3 مرداد 94 در 14 ماه و 14 روزگی خودشو بهمون نشون داد.

دوم اینکه قرار بود اینجا فقط از چیزای خوب بنویسیم اما نمیشه چیزای بدم جزو خاطراته و این اتفاق بد، این بود که تو این هفته دختر خوشگل من انگشت کوچولوشو کرد تو چشش و چون یه کوچولو ناخون داشت(یکی دیگه از معضلات ما که نمیذاری ناخونتو بگیرم) سطح قرنیه اش رو خراشیدسوال ما که فکر نمیکردیم این اتفاق افتاده باشه گفتیم دستت خورده به چشمت خوب میشه فقط شستشوش دادیم بعد دیدیم نه مثل اینکه درد داری وقتی دست میزنی جیغت میره هواغمگین سریع بردیمت بیمارستان کودکان تهران اونجا دکتر دید و قطره نوشت اما گفت برید پیش متخصص با دستگاه ببینه واسه اطمینان، از همونجا رفتیم بیمارستان امام حسین پیش فوق تخصص چشم با دستگاه دید و گفت بله خانم خانما خرابکاری فرمودن گفت با همین قطره تا سه روز خوب میشه اما فردا بیارین ببینم چون بچه  است نمیتونه دردشو بگه.اومدیم خونه تا ساعت 3 نخوابیدی و گریه میکردی از درد منم همراهت گریه میکردمو آیت الکرسی خوندمو دعا کردمگریه که تا صبح خوب شی، آخرم به زور استامینوفن خوابیدی.غمناکخدا رو شکر تا صبح خوب شدی وقتی از خواب پا شدی دیگه درد نداشتی بابایی نرفت سر کار و بردیمت بیمارستان دکتر دید گفت خوب خوب شدی و خراش بسته شده آفرین دختر فسقلی اما قوی من. اونجا یه آقای منشی بود که اومد دستتو بوسید توام مثل شاهزاده ها دستتو گرفتی ببوسه اون آقاهه هم گفت دخترتون ذات سلطنتی داره خودش دستشو میاره ببوسی(از همون نوزادی اینجوری بودی).محبت

سوم اینکه جمعه 9 مرداد در 14 ماه و 20 روزگیت هم با پدرجون اینا که اومده بودن تهران(البته همین امروز رفتن)، رفتیم باغ پرندگان لویزان که یه جورایی اولین باغ وحش رفتنت حساب میشه. پرنده ها رو که میدیدی جیک جیک میکردی الهی فدات شم.بغل

پسندها (8)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (12)

مامان مریم
10 مرداد 94 2:53
هم جاش قشنگه هم دخملمون زنده باشه در پناه خدا
مامان منیژه و بابا مرتضی
10 مرداد 94 9:07
وای عزیزم،ایشالله که دیگه هیچ وقت پیش نیاد شیطون کوچولو،بچه ها که چیزیشون میشه غصه دنیا میاد سراغمون
مامانِ بی قرار
10 مرداد 94 9:23
عزیز دلم. ان شالله هیچ وقت نیاز به دکتر پیدا نکنی. مواظب چشمای کوچولوی نازت باش. واسش صدقه بذارین. دخمل خانوم خوشگله چشمش می زنن.
ترنم
10 مرداد 94 9:47
تو رو خدا بیشتر مواظب گیلدا جون باش خدا رو شکر که چشمش خوب شده و آسیبی ندیده ناخونهاش هم همیشه کوتاه کن دختر گلمون طوریش نشه قناری رو بردی باغ وحش همیشه خوش باشین
مامان فدیا
10 مرداد 94 23:22
خدارو شکر که زود زود خوب شدی منم ناخنهای ادرین همیشه تو خواب میگیرم که هی خودش زخمی نکنه
گیلدا
پاسخ
منم توخواب میگیرم همیشه اما اونم نمیذاره همش بیدار میشه دیوونم کرده
نیلوفر جون
11 مرداد 94 11:17
وای گیلدا جونم خداشکر که بهتری
مهدیس
12 مرداد 94 0:14
سلام عزیزم خوبی عزیزم وبلاگت قشنگه دوست داشتی به وبلاگ منم بیا منتظرتم
مامان دلسا
13 مرداد 94 15:34
آخی گیلدای نازمن الهی بگردم چقددرد کشیده بچه و خداروشکرکه زود خوب شده
مامان هانیه
13 مرداد 94 19:23
اخی عزیز دلم بازم خدا رو شکر زود خوب شدی،باید خیلی حواسمون به این وروجک ها باشه دختر منم خیلی دستاشو به چشم هاش می ماله
مامان شهناز
14 مرداد 94 16:16
گیلدا جون دندون نو مبارک. همیشه به گردش و تفریح عزیزم. خدا رو شکر خطر از دختر نازمون دور شد و به خیر گذشت
شیما مامی شاهین کوچولو
18 مرداد 94 0:19
مروارید جدیدت مبارک باشه خانوم کوچولوی ناز همیشه به تفریح و خوشگذرونی عزیزم
♥ مه آ سا ♥
18 مرداد 94 17:52
گیلدا جونمممممممممممم پیشاپیش 15 ماهیگیت مبارک ایشالا 150 ساله بشی