21 ماهگی شیرین عسلم
دختركم نازگلم ديگه فقط 3 ماه مونده تا تولد 2 سالگيت.. به همين زودی گذشت ...این ماه هم پر بود از خاطرات شیرینی که زیبایی هایی به اندازه ی تمام ستارگان آسمون داره و دیگه اینکه دخترم ، گیلدای عزیزتر از جونم هر روز داره بزرگ و بزرگ تر میشه و من و بابایی شاهد تمام این لحظات زیبای زندگیمون هستیم و به خاطرش شکرگزار خدای بزرگ هستیم. میدونم این حرفو همیشه بهت میگم ولی چیکار کنم هر ماه یه تحولی تو رفتارات و حرکاتت هست که فک میکنم دیگه کاملا بزرگ شدی.
کارهای این ماهت:
- هر وقت میگم لا لا داری یا خوابت میاد میگی: نه
- میگم وقتی تشنه امون میشه چی میخوریم ؟ میگی: آب
- یه بار رفتی یکی از عروسکاتو آوردی گفتی مامانی نی نی گریه میکنه گفتم نه گریه نمیکنه گفتی گریه میکنه بعد رفتی بغلش کردی نازش کردی بش گفتی گریه نکن عزیزم، پیش من(پیش منی)!
- یه بار گریه الکی میکردی، دیدی من چیزی نمیگم گفتی چی شده؟، چی شده عشق من؟، چی شده گیلدا؟، یعنی که من اینارو بت بگم!
- وقتی احساساتت فوران میکنه میای محکم بغلم میکنیو صورتم رو بوسه بارون میکنی. الهی من فدات بشم مامانی.
- یه بار لب تاپ بابایی باز بود محکم بستیش بابایی با یه حالت ناراحت نگات کرد برگشتی بش گفتی گریه نداره که ببندم!
- یه بار لباساتو شسته بودم آوردم بندازم رو رخت آویز، گرفتی بوشون کردیو گفتی خوشبوئه! در صورتی که یادم نمیاد تا حالا جلوت از این کلمه استفاده کرده باشیم.
- جدیدا یه کم لجباز شدی وقتی چیزیو میخوای بت نمیدیم دستتو میذاری رو صورت یا پیشونیتو میگی ای بابا یا ای خدا! موقعی هم که لجبازیت به اوج میرسه گریه میکنیو پاتو میکوبی زمین. یه عکسم از لجبازیت میذارم که نشستی و دستتو گذاشتی رو سرت!
- یه روز صبح که منو تو داشتیم میرفتیم بیرون من به جای پوتین، کتونی پوشیدم، برگشتی بم گفتی مامانی کفش خوشگل پوشیدی!
- یه سریالی تو تلویزیون میده به اسم کیمیا. یه بار تو سریال که کیمیا ناراحت بود برگشتی گفتی مامانی کیمیا گریه میکنه گفتم نه فقط ناراحته، بعد بابایی گفت بش بگو گریه نکنه، رفتی جلو تلویزیونو میگی کیمیا گریه نکن من پیشتم!
- یه بار بم گفتی مامانی کتاب بده بخونم، هر کتابی بت میدادم نمیگرفتی میگفتی خندوانه بده! یه کتاب داری قرمزه نوشته روی جلدش سبزه و پشت جلدش تبلیغ چهار تا کتاب دیگس مثل آرم نسیم وتقریبا همرنگش، به اون میگی خندوانه! عکسشو برات میذارم یادگاری.
- اسم اکثر حیوونا و میوه ها رو بلدی.
- عددارو تا دوازده بلدی اما فقط تا پنج رو به ترتیب میگی بقیه رو پس و پیش میگی.
- حروف الفبای انگلیسی رو کامل تا آخر به ترتیب یاد گرفتی.
- لالایی که شبا برات میخونمو یاد گرفتیو همراه من میخونی، گاهی انقد با احساس میخونی که خندم میگیره و نمیتونم تا آخر برات بخونم.
- چند تا از رنگ ها رو یاد گرفتی ولی فقط رنگ آبی و سبز رو میگی. اونم خیلی قشنگ و شیرین.
- خدا رو شکر رابطه ات با بچه های هم سن خودت وقتی که پارک یا بیرون میریم خوبه و دوست داری باهاشون بازی کنی. مثلا این ماه که بردمت دکتر واسه چکاپ اونجا همه بچه هارو دور خودت جمع کردی و باهاشون حرف میزدی. اونجا یه پسربچه 3،4 ساله بود که زیاد حرف نمیزد همش چندتا کلمه میگفت و وقتی حرف میزد بم با تعجب میگفتی مامانی نی نی چی میگه؟!، از وقتی خودت حرف میزنی به حرف زدن بچه های دیگه گیر میدی و انتظار داری اونام مثل خودت حرف بزنن! تو مطب همه میگفتن این کوچولو رو ببین مخ همه بچه هارو کار گرفته! یه سره حرف میزدی باهاشون! الانم چند روزه اومدیم شمال. فامیلای من میان دیدنمون با همه که خوبی اما اونایی که بچه دارن برات یه چیز دیگن میری اسباب بازیاتو میاری و باهاشون بازی میکنی. خداروشکر اجتماعی هستی و با بچه ها خوبی.
- از اشکال هندسی دایره و مثلث رو میگی.
- میگم قطار چی می گه؟ میگی : هوهوچی چی.
- خوابت هنوز منظم نشده. بعضی شب ها به موقع میخوابی و بعضی وقت ها هم نه.
- عاشق کتابی. روزی چند بار میری کتاباتو میاری تا واست بخونیم. موقع کتاب خوندن کتابو میدی به من یا بابایی بعد خودت یا میشینی تو بغلمون یا دراز میکشی.
- وقتی با خودت حرف میزنی...شعر میخونی... نماز میخونی... گوشی تلفن دستت داری الو الو ميكنی... مامانی بدو بدو دوربين رو میاره تا فيلم بگيره... و تا مامانی كاری بكنه و بخواد به خودش بجنبه میدویی میای و میخوای ببينی مامانی چی گرفته و بعد از اون يك ساعت میشينی تا همه عكسا و فيلمای دوربين رو ببينی!
- کار دیگه ای هم که این روزا خیلی وقتتو میگیره نقاشی کردنه و تا حالا 3 تا دفتر نقاشی تموم کردی با مداد شمعی نقاشی میکشی اولاش فقط خط خطی میکشیدی ولی الان یاد گرفتی منحنی بکشی. الانم تو شمال پدرجون بت یه سررسید داده تو اون نقاشی میکشی.
- این روزا انقدر با هم بازی میکنیم و کتاب میخونیم و نقاشی میکشیم که دیگه ساعت از دستمون در میره یه دفعه میبینیم ساعت 5 شد و بابایی میخواد از سر کار بیاد، گاهیم 8 شب(اکثرا اضافه کار میمونه و جدیدا گاهی پنجشنبه هام میره). من واقعا یه همزبون دارم منو از تنهایی دراوردی و همه روز رو با هم هستیم و خدا رو به خاطر این نعمت بزرگ شکر میکنم.
- علاقه عجیبی به شعر و کلیپ هات داری کلی از شعرای انگلیسی کلیپ هات رو یاد گرفتی امیدوارم که تا آخرهمینطور بمونی موفق باشی شیرینم.
- گاهی که حسابی احساساتی میشی بهمون میگی دخترم! گاهیم میگی عزیز دلم، عشقم، عشقدونه(هر چی من بت میگم تحویل خودم میدی.)
- با عروسکای قدیمی خودم ازت عکس گرفتم برات میذارم.
وجود تو تنها هدیه گرانبهایی بود که خداوند ما را لایق آن دانست
و هدیه ما به تو ، قلب عاشقی است که فقط برای تو می تپد
عاشقانه دوستت داریم
تولدت مبارک
اگر کودک نبود، نه پدر معنا داشت، نه هيچ مادری بهشتی می شد.
کودکم دوستت دارم
(دوستت دارم بهترینم )
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی