22 ماهگی دخملی

سلام خورشید زندگی مامانی

مبارک مبارک 22 ماهگیت مبارک

کارهای این ماهت:

• یه بار شمال که بودیم موقع شام برات غذا ریخته بودم اما نمیخوردی. یهو ورداشتیش بذاری دهن من بت گفتم من خودم میخورم این مال توئه بخور. برگشتی با حالتی که مثلا گولم بزنی بم میگی ببین پدرجون میخوره!!!
• حرف زدنت هر روز بیشتر از دیروز پیشرفت میکنه، دیگه جملات 4،5 کلمه ای و جملات ترکیبی میگی.
• یه بار رفته بودیم بوستان گفتگو، اونجا خرابکاری کردی. بردمت تو دسشویی شستمت بعد رفتیم نمازخونه پوشکتو بپوشونم دیدی نمازخونه است گفتی مهر بده ابپر کنم(نماز بخونم، گاهی میگی نماز بخونم گاهیم ابپر کنم)، داشتی نماز میخوندی یه دختر بچه 8،9 ساله اومد جلوت وایساد نگات میکرد، برگشتی بش گفتی نی نی نگاه میکنی؟! دارم ابپر میکنم دیگه اِ ، همه اونجا خندیدن. بعد برگشتی به من میگی مامانی نی نی نگاه میکنه دارم ابپر میکنم، گفتم عیب نداره دوست داره. موقع بیرون اومدنم رفتی پیشش ازش خدافظی کردی اومدی.
• صلوات فرستادنو یاد گرفتی و میگی: اللهم محمّد و آل محمّد پعجل پرجهم!
• کلمه علی رو کاملا میشناسی و هر جا ببینی میگی نوشته علی، گاهیم میگی علی بابا.
• استفاده از ضمایر رو دیگه کامل یاد گرفتی. مثلا قبلا بابایی بت میگفت بیا رو پام بخواب میگفتی رو پات مامانی میخوابم اما الان دیگه میگی رو پای مامانی میخوابم.
• بت میگم کی بیسته؟ میگی گیلدا بیسته.
• چند تا از شعرهای فارسی و انگلیسی رو یاد گرفتیو میخونی، شعر یکی از کتاباتم از بس برات خوندم یاد گرفتی و وقتی میگم خودت بخون کتابو ورق میزنیو شعرشو میخونی.
• گاهی که معجزه میشه و با خودت بازی میکنی با عروسکات بازی میکنیو بهشون مثلا غذا میدی، خودتم مثلا میخوری و بهشون شیر میدی و براشون کتاب میخونی و ازین کارا...
• وقتی برات شعر تپ تپ خمیر رو میخونم و آخرش میگم دست کی بالا میگی گیلدا طلا!
• شمردنت پیشرفت کرده تا 20 رو بلدی اما تا 7 رو به ترتیب میگی.
• جدیدا تشکچه های مبلو ورمیداری میندازی پایین و خودت میری جاشون میشینی!
• شکلهای مربع ،دایره و مثلث و قلب رو هم کاملا میشناسی و هرجا ببینی اسمشون رو میگی.
• هنوزم عاشق کتاب خوندن و نقاشی کردن هستی و همچنین بازی لگو رو خیلی دوست داری.
• وقتی ميگم مامانی دوستم داری ميگی دوست دارم. ميگم چند تا ميگی دو تا ده تا سی تا.
• عاشق رقصيدنی .. چه رقص قشنگی هم .. بيشتر پايكوبيه تا رقص. انقد کلیپای انگلیسی دیدی مثل اونا میپری تا برقصی. رقص اونارم فقط قبول داریو رقص فارسیو رقص نمیدونی!
• همچنان از شونه کردن موهات بدت میاد و موهات با اینکه کوتاست به هم ریختست آخه تا شونه میکنم میزنی به همش میریزی به ثانیه نمیرسه!
• وقتی میشینی پای تی وی و کلیپات و بی بی انیشتین(خیلی وقت بود ندیده بودی، جدیدا میگی سی دی بذار برات میذارم) رو میبینی تکرار میکنی ..وباهاشون میخونی، اکثر شعرای کلیپارو بلدی و همینطور اسماشون رو و میای سفارش میدی مثلا میای میگی فالتل مانکیز بذار یعنی five little monkeys .  حالا دایره فرهنگ لغاتت گسترده تر شده و کلمات انگلیسی بیشتری بلدی مثلا میدونی clap your hands یعنی دست زدن هرجا میشنوی دست میزنی .. .

این ماه به دلایل خونه تکونی و مریضی تو و من، عکسات خیلی کمن. الانم مریضی و سرفه و آبریزش بینی داری اما واسه اینکه چند روزه گیر دادی که کیک بیار تولد بگیر فوت کنم، و بت قول دادیم که پنجشنبه یعنی امروز میخریم برات کیک و شمع خریدیم، و با اوضاع داغونی بابایی ازت عکس گرفته میذارم ببین.

وعکس تقویمایی که برات درست کردمم میذارم.

دوستت داریم

مامانی و بابایی