گیلداگیلدا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
وبلاگ گیلداوبلاگ گیلدا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

دختر بهاری ما

تعطیلات عید 95 و سفرنامه شیراز

1395/1/15 20:57
نویسنده : گیلدا
732 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخملک نانازم

امسال بعد از تحویل سال که 8 صبح بود، غروب ساعت 18 به سمت ایستگاه راه آهن حرکت کردیم و ساعت 19:30 با قطار به سمت شمال حرکت کردیم. روز اول خونه پدرجون بودیم و خونه بزرگترا عید دیدنی رفتیم و روز دوم به خونه آقاجون رفتیم و تا جمعه اونجا بودیم و عید دیدنی رفتیم و صبح جمعه پدرجون اومد دنبالمون.

واما مسافرت:

جای همه دوستان و عزیزان ما خالی در سفر شیراز

سفر چهار پنج روزه ما که خیلی هم خوش گذشت. صبح شنبه 7 فروردین با پدرجون و مامان جون و داییها و زندایی و خونواده عموی مامانی به سمت شیراز حرکت کردیم. حدود ساعت 2 بعدازظهر کاشان بودیم و به باغ فین رفتیم. بعد از خوردن ناهار به سمت اصفهان حرکت کردیم و حدود ساعت 11 شب اصفهان بودیم(تو عکسا ساعت دوربین یه ساعت عقبه)، بعد از پیدا کردن جا برای شب و خوردن شام به سی و سه پل و پل خواجو رفتیم. صبح یکشنبه به میدون نقش جهان رفتیم و بعد از بازدید عالی قاپو(نامردا کنجاشو بستن) و درشکه سواری (که عاشقش شدی و همش ادای اسبه رو درمیاوردی ) به سمت شیراز حرکت کردیم. شب به شیراز رسیدیم، از ورودی شمالی شیراز دروازه قرآن وارد این شهر شدیم. و در کل دروازه قرآن رو از توی ماشین فقط دیدیم چه رفت، چه برگشت چون همراهان موافق پیاده شدن نبودن(بابایی گیلدا و زنعموی بنده)! یکی از ورودی های زیبای شیراز که نورپردازی اون در شب اونو خیلی زیباتر می کرد. در کنار اون هم هتل بزرگ شیراز قرار گرفته بود که زیبایی خاصی داشت.  صبح دوشنبه به شاهچراغ رفتیم و بعد از زیارت رفتیم بازار وکیل و حمام وکیل، و تو بازار وکیل برای ناهار رفتیم سفره خانه سنتی سرای مهر که دم درش آهنگ گذاشته بود و از اونجا که عاشق آهنگی شروع کردی باهاش رقصیدن و همه نگات میکردنو قربون صدقت میرفتنو ازت فیلم میگرفتن(فک کنم الان تو اینترنتی)، یه زن و شوهر ژاپنی هم رد میشدن که تو رو دیدن وایسادن و آقاهه شروع کرد باهات رقصیدن. بعد ناهارم رفتیم ارگ کریمخان زند و بعد رفتیم خونه برای استراحت و شب رفتیم حافظیه.

سه شنبه هم اول رفتیم آرامگاه سعدی(بیچاره سعدی زیر سایه حافظ مونده هم اشعارش زیباتره به نظر من، هم دلباز تر و هم سرسبزتر، حتی اشعاری که روی دیوار های داخلی مقبرش نوشتن غلط املایی داره! بیچاره سعدی...)، تو محوطه آرامگاه سعدی برای کمک به کودکان سرطانی بادکنک میفروختن خیلی گرون بود، پدرجون یه دونه برات خرید انگار تو هم فهمیده بودی خیلی گرونه محکم بغلش کرده بودی، تو یکی از عکسها هست برات میذارم و بعد باغ دلگشا. تو راه باغ فالوده شیرازی هم خوردیم. تو مسیر باغ یه آبشار بود که رو به روی آبشار یه دکه بود که آهنگ گذاشته بود و بله اونجا هم وسط پیاده رو شروع کردی رقصیدن کلا سوژه شده بودیم همه نگاه میکردن. بعدم رفتیم عمارت کلاه فرنگی( که خواب بودی کلا و عکس نداری) و بعد مسجد نصیرالملک. بعد از خوردن ناهار رفتیم خانه زینت الملوک(که عالی بود و خیلی قشنگ، توصیه به دوستای وبلاگی رفتین شیراز حتما اینجا برین).تو خانه زینت الملوکم آهنگ گذاشته بودن که اونجا هم شروع کردی به رقصیدن! از خانه زینت الملوک که اومدیم بیرون بارون شدیدی شروع شد مام چتر همرامون نبود و گیلدا خانم منم خرابکاری کرده بودی و ازونجا که دیر عوضت کنم زخم میشی دربست گرفتیم و رفتیم پارکینگ ماشینو ورداریم و تو ماشین عوضت کردم. حیف شد نارنجستان قوام کنارش بود اما به خاطر تو نرفتیم وقتی خونه دختر اینقد قشنگه حتما خونه پدر قشنگتره(قوام و زینت الملوک پدر و دخترن). باغ ارم هم دوست داشتیم بریم اما دیگه وقت نشد. در کل جاهای دیدنی شیراز خیلی زیاده و ما به خاطر وقت کمی که داشتیم و تعداد زیاد نفراتمون(که نظرات فرق میکنه و هماهنگیش سخته) خیلی جاها رو نتونستیم ببینیم اما مکانهای اصلی رو دیدیم.

صبح چهارشنبه 11 فروردین که روز مادرم بود(روزتون با تاخیر مبارک خانما) به طرف مرودشت و پاسارگاد(تخت جمشید و مقبره کوروش) حرکت کردیم که بعد از اونجا برگردیم. بعد از خوردن ناهار حرکت کردیم و شب اصفهان موندیم و دوباره پنجشنبه صبح راه افتادیم و ظهر قم بودیمو رفتیم جمکران. بعد به سمت تهران حرکت کردیم و حدود ساعت 4 خونه بودیم. عموم اینا رفتن ساری و پدر جون و مامان جون موندن که استراحت کنن. سیزده به درم به خاطر بارون و سردی شدید هوا خونه بودیم. پدرجون اینام صبح یکشنبه 15 فروردین یعنی امروز رفتن ساری و باز منو تو تنها شدیم. صبح وقتی بیدار شدی سراغشونو گرفتی بعد خودت میگی پدرجون رفته اداره، مامان جون رفته کلاس شب میاد! اما کلا امروز چسبیده بودی به من از تنهایی.

اما در مورد شهر شیراز بگم که خود شهر بافت جالبی نداشت و قشنگ نبود و با تصورم کاملا فرق داشت و هنوز هم اصفهان قشنگترین شهریه که تا حالا دیدم. تو عیدم شیراز خیلی شلوغه و پرترافیک حتی شلوغتر از اصفهانه. و در مورد مردمش، آدمای خوب و مهربون (به استثنای پلیسایی که ما دیدیم) که اگه آدرس ازشون میپرسیدی انقد خوب آدرس میدادن که بی دردسر به مقصد میرسیدی و اما قضیه تنبلیشون رو یکی از مغازه دارای بازار وکیل ثابت کرد وقتی خواستیم ازش خرید کنیم همونجور رو صندلیش نشست و تکون نخورد خودمون ورداشتیم، گذاشتیم تو نایلون، پولشم حساب کردیمو اومدیم اما مغازه دار تکون نخورد.

این بود انشای منخندونک

وعکسها در ادامه مطلب

باغ فین کاشان

جدیدا موقع عکس گرفتن ادا زیاد درمیاری

سی و سه پل و پل خواجو

میدون نقش جهان و عالی قاپو

شاهچراغ

حمام وکیل که کلا خواب بودی(عکس با بچه شهریآرام)

سفره خانه سنتی سرای مهر

ارگ کریمخان زند

حافظیه

اینم عکسی از خونواده 5 نفره ما همراه با نوه اول خونواده به قول خودش گیلدا طلا

آرامگاه سعدی

اینم عکس دسته جمعی ما

آبشار مسیر باغ دلگشا

باغ دلگشا

مسجد نصیرالملک

خانه زینت الملوک

تخت جمشید

مقبره کوروش

جمکران

 

 

 

پسندها (4)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مامان شهناز
16 فروردین 95 8:02
چه سفرنامه خوبی چه جاهای خوبی. اونم تو بهار. ایشالا بقیه سال رو هم به سفرهای خوب و بی خطر بگذره و جمعتونم همیشه جمع باشه. عکساتونم عالی بود فاطمه جان
مامان منیژه و بابا مرتضی
17 فروردین 95 21:13
عزیزم همیشه به گشت و شادی،معلومه حسابی خوش گذشته
مامان هانیه
18 فروردین 95 10:05
سلام عزیزم معلومه تعطیلات حسابی بهتون خوش گذشته واقعا خوش به حالتون چه جاهای قشنگی رفتین عکس های گیلدا جونی هم خیلی خوشگل شده
مامان راضی
22 فروردین 95 10:40
انشالله همیشه به سفر باشین عزیزممم
مامان لیدا
4 اردیبهشت 95 3:12
چه عکسای قشنگی انشالا که همیشه به شادی و گردش باشید وااای از دست اون مغازه دار شیرازی کلی خندیدم پس واقعا درسته