تولد 2 سالگی نفسم
تولدت مبارک عزیزم
بالاخره روز تولدت رسید... به همین سادگی نازگلکم دو ساله شد ... البته برای من ساده نبود.... تو لحظه به لحظه این دو سال با بزرگ شدنت من جون گرفتم(گاهیم جونمو گرفتی) و از دیدنت لذت بردم........ خلاصه کلام اینه که من عاشقتم... تو تمام دنیای منی... عزیز منی... نفس منی.... خوشگل منی....
خیلی خوشحالم که داری بزرگ می شی، شاید کسی منو درک نکنه، شاید خیلی ها از این همه خوشحالی من تعجب کنن، ولی من متلاشی شدم تا تو رو به اینجا رسوندم، تنهای تنها.....
یک لحظه کسی نبود که وقتی داری گریه می کنی کمکم کنه، خیلی سختی کشیدم خیلییییییی، البته از حق نگذریم بابایی خیلی بهم کمک کرد و می کنه، در واقع بزرگترین شانس زندگی من به جز تولدت وجود بابای مهربونته، خدایا شکرت که همسرم هست......
وقتی به دنیا اومدی تمام آرزوی من این بود که کاش وزنت بیشتر از 2700 بود، کاش یکم بزرگتر بودی، هر وقت کسی بهم میگفت خیلی کوچولویی فقط لبخند میزدم ولی دلم آتیش می گرفت، آرزوی من رسیدنت به دوسالگی بود، به مستقل شدنت، به قد کشیدنت، حالا روز به روز دارم به آرزوهام نزدیک میشم چطوری میتونم شوق و ذوق نداشته باشم؟
همین الان هم بعضی ها میگن کوچولویی ولی من تمام تلاشم رو کردم، تمام تلاشم رو کردم وقتی که قبل تو من هیچ نوزادی رو بغل نکرده بودم، وقتی هیچ تجربه ای نداشتم، وقتی گریه میکردی نمیتونستم ساکتت کنم گریه میکردم......
اگه بخوام بگم ساعت ها میتونم بنویسم......
خدایا شکرت خدایا ممنونم...
خدایا ممنونم که کمکم کردی با بی تجربگیم به بچه ام آسیب نزنم...
خدایا میدونم خیلی جاها کمکم کردی...
خدایا میدونم وقتی تنهای تنها بودم فقط تو کمکم کردی بچه ام بزرگ شه و آسیب نبینه...
عزیزکم جشن تولدت امسال با حضور پدرجون اینا برگزار شد و امسال هم به خاطر فوت عموی مامانی تولد مفصل نداشتیم.
تنها گل باغچه زندگیمون تولدت مبارک.
تنها بهونه زندگی مامانی و بابایی تولدت مبارک.
ای همه زیبایی دنیا تولدت مبارک .
ای چشم و چراغ خونه تولدت مبارک.
روز دوشنبه روز تولدت برای پایش دو سالگی رفتیم مرکز بهداشت. قد و وزنت رو کنترل کرد. آخر هفته ام قراره بریم آتلیه.
امسال برای کادوی تولدت گوشواره حرف G یعنی اول اسمت رو سفارش دادیم ساختن.
کادوهای بقیه:
پدرجون و مامان جون قطار، آقاجون و عزیز عروسک، دایی امیر کتاب
کارهای این ماهت:
برای تولدت و آتلیه دامن توتو درست کردم. وقتی تورشو شستمو آویزون میکردم اومدی زیر تورو میگی عروس شدم!!! میگفتی آویزون نکن بده عروس شم!!! گفتم میخوام برات دامن درست کنم دامنت درست شد بپوش عروس شی. دست از سر تور برداشتی اما گفتی روسری بذار عروس شم!!! برات روسری گذاشتم بعد گفتی عروس شدم آهنگ بذار برقصم!!! (و من همچنان هنگم که از کجا یاد گرفتی!)
دیگه کاملا یاد گرفتی کلبه هوشتو کامل کنی.
وقتی از کنارمون رد میشی یا پشت بهمون میشینی، میگی بیخشید(ببخشید)!
گاهی که یه کاری به بابایی میگی و بابایی حواسش پرته یا نمیخواد انجام بده و توجه نمیکنه، برمیگردی بش میگی بابایی با توام ها یا میگی مگه با تو نیستم! یه بارم من داشتم لباس میپوشیدم بریم بیرون یهو بارون شدیدی شروع شد گفتم نریم بارون میاد گفتی نه مامانی بریم گفتم نه خیس میشیم برگشتی میگی میگم بریم مگه با تو نیستم!(آخه از چتر خوشت نمیاد و نمیذاری ازش استفاده کنیم)
تا میبینی دراز کشیدم داد میزنی ماماااااااااانی پاشو نمیدونم چرا با خوابیدن من مشکل داری! یه بارم تو مسافرت شیراز تو ماشین بغل بابایی بودی منم چشامو بستم بخوابم بیدارم کردی و میگی مامانی چرا خوابیدی؟ منم که حرصم گرفته بود گفتم آزار دارم! برگشتی بم میگی مامانی آزار داری خوابیدی؟! منو بابایی مردیم از خنده.
خیلی بم وابسته ای به حدی که این وابستگی اذیتم میکنه انگار که منو میخوان بدزدن اگه منو نبینی همش دنبالم میگردی. تو خیابون همش میخوای بغلم باشی و بغل بابایی به زور میمونی، درسته سبکی اما تو طولانی مدت واقعا خسته میشمو دستم میشکنه(تو اینجور مواقع همش میگم خدا خودش میدونست تو چه جور بچه ای هستی وزنتو کم کرده من کمتر اذیت شم) و اگه راه بری حتما باید دست منو بگیری. تو خواب که اصلا آرامش نداری و نمیذاری منم بخوابم، همش چک میکنی من کنارت باشم اگه نباشم بلند صدام میکنی مامااااااااانیییییییی! یه بار نصفه شب رفتم دسشویی یهو دیدم صدات میاد بابایی بیدار شد بت میگه مامانی رفته دسشویی الان میاد، داد کشیدی سر بابایی که نه تو برو دسشویی!
تفاوت اعداد انگلیسی و فارسی رو میدونی مثلا وقتی عدد 6 رو جایی ببینی اگه فارسی باشه میگی شیش و اگه انگلیسی باشه میگی six . بعضی اعداد انگلیسی رو هم خوب میشناسی و هر جا ببینی اسمشونو میگی مثل 4,6,…. . اعداد انگلیسی رو هم تا 10 یاد گرفتی به ترتیب میشمری.
به قرآن میگی قرقان و هرجا ببینی میخوای بخونیش. بت میگم قرآنو چی کار میکنی میگی بوس میکنم. همیشه قرآنو میگرفتیو شعر میخوندی، بت بسم الله رو یاد دادمو گفتم تو قرآن اینو نوشته. از اونروز هروقت بت میگم تو قرآن چی نوشته میگی بسم الله الرحمن الرحیم.
دیگه از سرسره بدون کمک من استفاده می کنی.