پروژه اول از شیرگیرون
یکی دو روز قبل تولد دوسالگیت شروع کردم به جایگزین کردن شیر خشک روزت با شیر پاستوریزه. قبل این داستان لب به شیر پاستوریزه نمیزدی و فقط ترکیبی با شیر خشک میخوردی اونم به مقدار کم که مزه اش معلوم نشه. کم کم روزانه شیر پاستوریزه رو افزایش دادم تا اینکه شیر روزت کاملا تبدیل به شیر پاستوریزه شد چند روزی با شیشه خوردی و بعد شیشه رو با لیوان جایگزین کردم دیگه الان روزا شیر پاستوریزه میخوری. اما شیر شبتو قرار شد که تبدیل به آب کنم و کم کم آب رو جایگزین شیر کردم البته اوایل بهت نساخت و اذیتت کرد و بالا میاوردی از بی مزگی شیر، اما کم کم عادت کردی و پنجشنبه 30 اردیبهشت در 2 سال و 10 روزگی از شیر گرفته شدی. امروزم با همدیگه شیشه های شیرتو گذاشتیم توی سبد و گذاشتیم دم در و بابایی هم رفت یه مینیون خرید و گذاشت جاش. بهتم گفتم گیلدا دیگه بزرگ شده میخواد تو لیوان شیر بخوره، عموشیرفروش اومد شیشه هاتو برد و برات یه مینیون اورد تا ازین به بعد باهاش بخوابی.