سی سالگی
چه چیزی تو عمق چشاته که من یک نگاه تو رو به یه دنیا نمیدم
که بعد از تماشای چشمای تو از زمینو زمان عاشقانه بریدم
تو با کل رویای من اومدی تا تو سی سالگی باورم زیر و رو شه
که زیباترین خط شعرهای من از تماشای چشم تو هر شب شروع شه
اومدی تا بره فصل دیوونگی شدی آرامش کل این زندگی
با تو هر ثانیه عاشقانست برام آرزوهامو از کی به جز تو بخوام
"سی سالگی، مثل یک روز سه شنبه است؛
مثل ساعت 3 بعد از ظهر؛
برای هر کاری، هم زود، هم دیر ..."
من از اینکه سی ساله هستم حظ می کنم.سی سال زندگیم را مثل مشروب خوشمزه می نوشم. سی سالگی ، سن زیبایی است. سی و یک سال ، سی و دو سال ، سی و سه سال ، سی و چهارسال ، سی و پنج سالگی ، همه سن های زیبایی هستند. برای اینکه آدم ، احساس آزادی می کند. احساس می کند یاغی شده است، برای اینکه اضطراب انتظار تمام شده و غم سراشیبی هم هنوز آغاز نشده . احساس روشنی می کنیم. عاقبت ، در سی سالگی حس می کنیم که مغزمان کار می کند. اگر در آن سن ، مذهبی هستیم ، دیگر مذهبی هستیم ، اگر به خدا اعتقاد نداریم ، نداریم . اگر شک و تردید داریم ، بدون خجالت شک و تردید داریم. از تمسخر جوان ها واهمه نداریم چون ما هم جوان هستیم. از سرزنش بزرگ ترها وحشت نداریم ، چون ما هم آدم بزرگ هستیم. از گناه نمی ترسیم ، چون درک کرده ایم که گناه ، فقط یک " نقطه نظر " است. از اطاعت نکردن وحشت نداریم برای اینکه فهمیده ایم که اطاعت کردن کار احمقانه ای است . از تنبیه نمی ترسیم چون به این نتیجه رسیده ایم که دوست داشتن عیب نیست. وقتی قرار است عاشق بشویم، می شویم. وقتی از هم جدا می شویم، آن را با منطق قبول می کنیم. دیگر نباید به معلم و مدرسه و کشیش ، حساب پس بدهیم. فقط باید به خودمان حساب پس بدهیم و بس . در سن سی سالگی ، مثل یک مزرعه ی گندم رسیده می مانیم،نه گندم خام و نه گندم خشک. شیره ی زندگی در وجودمان با فشار لازم در جریان است، هر شادی و درد ما ، زنده است . دیگر هرگز نخواهیم توانست چنین بخندیم ، چنین گریه کنیم ، این طور فکر کنیم و بفهمیم. به قله ی کوهستان رسیده ایم . در بالای کوه همه چیز واضح و روشن است. راهی که از آن بالا آمده ایم ، راهی که از آن پایین خواهیم رفت.
همسری تولدت مبارک 1365/11/9
تولد خودمم پیشاپیش مبارک 1365/11/23