37 ماهگی نازدونه
گیلدا این روزا حسابی بلبل زبون شده:
بردمش مرکز بهداشت خانمه بهش گفت بره رو ترازو باسکولی بهش میگه من بزرگ نشدم که برم اون بالا خانمه میگه برو بهت بیسکویت میدم میگه من خودم تو کیفم بیسکویت دارم. خانمه میگه غذا بخور بزرگ شی میگه من غذا خوردم تازه ماهی خوردم! تو غذاها جدیدا فقط ماهی و قورمه سبزی میخوری و دیگر هیچ!
رفتیم برای مهدت دمپایی بخریم دوتا دمپایی یکی کیتی و یکی فروزن بهت نشون دادم میگم کدومو میخوای میگی کیتی اون یکی بزرگونه است من هنوز اونقدر بزرگ نشدم!
از اول خرداد رفتی مهد. خیلی دنبال مهد گشتم ومهدای زیادی رو دیدم تا اینجا رو پیدا کردم هم محیطش و فضاش خوبه هم مربیت رو خیلی دوست داری و ایشون هم خیلی مهربونه خدا رو شکر خوب کنار اومدی با مهد و این باعث شده که زندگیمون یه کم رو برنامه اومده خدا رو شکر که اینا رو مدیون مهدم .
برای کلاس موسیقی که توی مهد دایره صحبت کردم و مدیر مهدتون نظرش این بود که هنوز زوده وباید بهت فرصت بدیم تا اول خود مهد و بپزیری و از سال دیگه موسیقی رو شروع کنی
گیلدا رفته دیدن دوست جدیدش بارانا
در حال بازی و حرف زدن با پاتریک تو استخر توپش خوابش برده(از اتفاقات نادر!!!)
اولین روز مهد
دفتر روزانه
اولین کتابی که امانت گرفته
نقاشیهاش
کارت امتیاز
کاردستی
.