گیلداگیلدا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
وبلاگ گیلداوبلاگ گیلدا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره

دختر بهاری ما

ماه نگار مهد9 +55 ماهگی+یلدا97

1397/10/2 14:50
نویسنده : گیلدا
463 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دردونه خونه امون

از مهدت بگم که:

این ماه تو مهد روز شنبه 17 آذر عکاسی با تم یلدا داشتین.

روز چهارشنبه 28 آذر هم جشن یلدا داشتین.

شب یلدام رفتیم خونه همکار بابایی

گیلدا، محمد ماهان، محیا، فاطمه زهرا

رفته بودین کتابخونه مهدتون کتاب بگیرین.

فستیوال من بی نظیرم

گیلدا، حسین، رادمهر

پلاکی که سفارش دادم برا خودمون

مهارتهایی که بهت یاد دادن:

آموزش روزهای هفته، آشنایی با حدیث والصلح خیر، حفظ طبیعت و دوستی با آن، آشنایی با مفهوم همکاری و دوستی، خصوصیات فصل پاییز، آشنایی با حدیث انه لقران کریم، آشنایی با مشاغل مرتبط با گوش و وسایل کمک کننده جهت کم شنوایان، آشنایی با زبان اشاره، آشنایی با بینی و عملکرد دستگاه تنفسی، آشنایی با دهان و اعضای آن و عملکرد تک تک آنها، آشنایی با مشاغل مرتبط با دهان و دندان، آشنایی با عملکرد دست و پا، آشنایی با نام انگشتان دست، آشنایی با جهتهای چپ و راست، آشنایی با پوست و عملکرد آن، آشنایی با نرمی، زبری،

سرما و گرما، آشنایی با حس لامسه، آشنایی با اعضای داخلی بدن و عملکرد آنها و نحوه مراقبت از آنها، آشنایی با مشخصات خود، والدین، محل سکونت و شماره تماس، آموزش بهداشت بینی، آموزش روش صحیح مسواک زدن و بهداشت دهان و دندان، آشنایی با حریم خصوصی، احترام به دیگران و رعایت نوبت

زبان انگلیسی:

Who is this? My sister, mother, father,baby,brother, sister, grandfather,grandmother, Find objects that are blue, Find objects that are circular and square and triangle, working with each other

شعرایی که تو مهد یاد گرفتی:

1. امشب میرسد باز شب یلدا امشب تکه تو تموم دنیا همه دور همیم مهمونی داریم از صفا و شادی کم نداریم آجیل و شیرینی و هندوانه کنار اون انار دانه دانه کنار هم چه خوش میگذره امشب توی دل کسی غم نداره امشب قصه میگه بازم مادربزرگ نازم واسه قصه اون دوباره دل میبازم فصل پاییز میره فصل زمستون میاد شب یلدا رسید از آسمون برف میاد جشن گرفتیم امشب به چه تماشاییه پر نور و شادی یک شب یلداییه قصه میگه بازم مادربزرگ نازم

واسه قصه اون دوباره دل میبازم

2. من دو تا دست دارم هر دو توانا یکی دست چپ، یکی دست راست من دو تا چشم دارم هر دو تا بینا یکی چشم چپ، یکی چشم راست من دو تا گوش دارم هر دو شنوا یکی گوش چپ، یکی گوش راست

3. پیش از طلوع خورشید وقتی سپیده سر زد وقتی پرنده شب از بام خانه پر زد برخواستم من از خواب رفتم وضو گرفتم دست دعا گشودم یاری از او گرفتم از پشت بام مسجد آمد ندای توحید بار دگر به دلها نور نشاط بخشید من جانماز خود را آهسته باز کردم آنگاه با خدایم راز و نیاز کردم

4. هفته اومد با قطار هوهو و چی چی کنون واگن اول کیه؟ شنبه شیرین زبون یکشنبه هم آورده هزار تا کار تازه دوشنبه تو قطاره آروم و با اجازه سه شنبه شاد و شیطون به فکر بازیگوشی چهارشنبه امروز میره به بستنی فروشی پنجشنبه خیلی خسته است به فکر استراحت جمعه تر و تمیزه کارش چیه؟ نظافت هفته ما میگذره مثل قطار رنگی چه واگنهای شادی چه روزای قشنگی

5. کلاغه گفت قار، قار پاییز اومد خبردار از تو کمد دوباره چتر و کلاتو بردار میاد یه ابر تیره بارون میباره جر جر نگی که این کلاغه به من نداده خبر

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مهندس زهرا فرجیمهندس زهرا فرجی
3 دی 97 17:24
یادمان باشد با آمدن زمستان ، اجاق خاطره ها را روشن بگذاریم تا دچار سردی فاصله ها نشویم . . . ♥ یلدا مبارک ♥
سحرمامی آرتینسحرمامی آرتین
22 بهمن 97 23:33
به به به چه عکسهای خوشگلی... چه دخمل نانازی خداحفظش کنه .