ماهگرد 63
سلام عشقدونه
این ماه شروع کردیم به جدا کردن جای خوابت از خودمون که هنوز بعد یک ماه موفق نشدیم کامل جدات کنیم با اینکه همه کار کردیم برا جدا شدنت مثلا رو تختی و روبالشی با عکس خودت سفارش دادم یا چراغ خواب به انتخاب خودت خریدیم قمقمه آبتم میذارم کنار تختت تا بهونه نداشته باشی، برات استیکرم خریدم هر شبی که تا صبح بخوابی و بیدارم نکنی بهت یه دونه استیکر میدم که گاهی میخوابی گاهی نه و ما همچنان درگیریم. الان شبا برات چند تا کتاب میخونم و پیشت میشینم تا بخوابی بعد میرم اتاقمون.
گاهی تا صبح میخوابی به خاطر استیکر گاهیم میای بیدارم میکنی.
این عکس شب اول قبل خواب خوشحال از اینکه بزرگ شدیو تو اتاقت میخوابی
این عکسم نصف شب که با گریه بیدار شدی که بیای پیش ما
اینم یه روز خوشحال تو اتاقت
روز عید قربان رفتیم رویا پارک و دکتر لند
این اتاق خیلی جالب بود کج بود و وقتی واردش میشدی سرت گیج میرفت و جاذبه خلاف حرکتت بود و راه رفتن سخت بود
روزی که ما رفتیم چون تعطیل بود یه کم شلوغ بود و نشد از همه جا عکس بگیریم
ایندفعه تو دکترلند بهتون گواهینامه پایان دوره امدادخواهی دادن که قاب کردم زدم به دیوار اتاقت برا یادگاری
چهارشنبه 30 مرداد عروسی پسرخاله مامانی بود که پدر جون و مامان جون و دایی امیر و دایی جون اینا اومدن تهران
فرداش یعنی پنجشنبه 31 مردادم خونه خاله مامانی پاتختی بود که اونروز تولد دایی جونم بود که بعد پاتختی که اومدیم خونه براش تولد گرفتیم
چند روز قبل عروسی خوردی زمین و چونه ات زخمی شد واسه همینه تو عکس چسب به چونه اته
یه روز بعد کلاس موسیقی بردمت پارک خواستم ازت عکس بگیرم که همش اینور و اونورو نگاه میکردی و نمیذاشتی عکس بگیرم وروجک