گیلداگیلدا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
وبلاگ گیلداوبلاگ گیلدا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

دختر بهاری ما

مرداد و شهریور 1402

1402/7/1 16:01
نویسنده : گیلدا
234 بازدید
اشتراک گذاری

پارک آب و آتش

27 مرداد سومین سالگرد پدرجون بود و رفتیم شمال

یه سفرم به تبریز رفتیم و مامان جونم با خودمون بردیم. تو جاده بین زنجان و تبریز کوه های قشنگی بودبه اسم آلاداغلار

صبح زود حرکت کردیم که به گرما نخوریم برا همین زود رسیدیم هتل و اتاقمون هنوز خالی نبود برا همین رفتیم کافی شاپ هتل یه چیزی خوردیم و بعد رفتیم مقبره الشعرا و موزه قاجار

وقتی برگشتیم هتل انقد خسته بودی که سریع خوابیدی

عصرم رفتیم بازار تبریز و موزه مشروطه و ارگ علیشاه که بسته بود و از دور دیدیمش. شبم رفتیم پارک ائل گلی و شامم تو همون رستوران وسط آب خوردیمو چون خیلی سردت بود برگشتیم هتل

روز دوم رفتیم روستای صخره ای کندوان. از داخل خونه هاشم بازدید کردیمو خرید کردیم و ناهارم همونجا خوردیم و بعد ناهار تو مسیر برگشت به تبریز رفتیم اسکو

درخت چنار 1200 ساله رو دیدیم و از حمام اسکو بازدید کردیمو برای استراحت برگشتیم هتل

غروبم رفتیم پارک مینیاتور و پارک موزیکال و شبم رفتیم اطلس مال و همونجا شامم خوردیمو برگشتیم هتل

صبح روز سومم رفتیم مرکز شهر و تمام مکانهایی که نزدیک هم بودنو دیدیم. میدان ساعت،موزه شهرداری،خانه حیدرزاده،موزه آذربایجان،مسجد کبود،خانه حریری،موزه صدا،پیاده راه تربیت که همونجا ناهارم خوردیم، موزه سنجش، خانه نیکدل و خانه شهریار. بعدم رفنیم هتل برای استراحت و شبم رفتیم مرکز خرید لاله پارک و اونجا قطار سوار شدیو کلی تو شهربازیش بازی کردی و شام خوردیمو برگشتیم هتل که فردا صبح برگردیم تهران.

تو مسیر برگشت چون صبح زود بیدارت کردیم و خیلی خسته بودی وسط ماشین نشسته خوابیدی

یه لحظه که بیدار شدی تو راه پرسیدی کجاییم گفتم میانه گفتی میان چی؟!

یه شب که رفتیم رستوران کودک

15 شهریور سیزدهمین سالگرد ازدواجمون بود که استخر اختصاصی رزرو کردم و به منشی استخر گفتم برامون کیک و گل بخره و باباییو سوپرایز کردم.

تعطیلات آخر شهریورم دوباره رفتیم شمال و چون صبح خیلی زود حرکت کردیم تو راه رفتیم رستوران امین برا صبحانه که اولش حوصله نداشتی و گفتی نمیخورم بعد که صبحونه رو دیدی گشنه ات شد

تو رستوران بی حوصله

تو راه رفتیم پارک جنگلی جوارم

باربی که با عکست ساختیم

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)


1 مهر 02 18:56
چه خوب که به شهر ما هم اومده بودید ما هم تبریزی هستیم
مامان و ماهرخ جون🌜💛مامان و ماهرخ جون🌜💛
1 مهر 02 21:36
همیشه به خوشی
مامان منیژه و بابا مرتضیمامان منیژه و بابا مرتضی
3 مهر 02 9:08
همیشه به گشت،خاطرات تبریز رو برام زنده کردی،خوش باشین🥰
خدا پدر بزرگوارتان رو رحمت کنه💚
گیلدا
پاسخ
مرسی عزیزم زنده باشی❤️