گیلداگیلدا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
وبلاگ گیلداوبلاگ گیلدا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

دختر بهاری ما

47 ماهگی

گیلدای قشنگم امروز 47 ماهه شدی و یه ماه دیگه به 4 سالگیت مونده بزرگ شدنت مبارک عزیز دلم ...
20 فروردين 1397

تعطیلات عید 97

سلام نفس مامانی و بابایی، گیلدای قشنگم، سال 96 هم تموم شد. لحظه تحویل سال 1397 سال سگ سه شنبه ۲۹ اسفند ساعت 19 و ۴۵ دقیقه و ۲۸ ثانیه این سال خوبو به دختر نازم که چهارمین عیدشه، همسر مهربونم، خونوادم و دوستای گلم تبریک میگم. برای دختر گلم آرزوی سلامتی، عاقبت به خیری، شادی، عمر طولانی و آرامش دارم و همینطور برای همه. امسال سال تحویل مهمون داشتیم و پدرجون و مامان جون و دایی امیر پیشمون بودن. برات سفره هفت سین چیدم که سبزه اشو خاکشیر گذاشتم سبز شد. تخم مرغای هفت سینم خودت با رنگ انگشتی رنگ کردی. برای ناهارم سبزی پلو با ماهی درست کردم. ...
16 فروردين 1397

46 ماهگی به روایت تصویر

اول از همه عیدیت پیشاپیش جدیدا وقتی ازت میپرسیم میخوای چی کاره شی میگی مهندس ساختمون سازی واسه همین برات ابزار مهندسی خریدم که خیلی دوسش داری مهندس کوچولوی من این ماه بعد مدتها دوست بابایی با خونواده اومدن خونه امون اینم عکست با بارانا جون اینم بازیهامون: خیلی وقته رنگا و شکلارو خیلی خوب بلدی یه روز گفتیم چی کار کنیم بازی طبقه بندی انجام دادیم بر اساس رنگ بر اساس شکل بر اساس اندازه پازل کوچولوی جدیدمون اینم حلقه اسمت که سفارش داده بودم برات ...
20 اسفند 1396

ولنتاین 96

زندگی بسیار کوتاه تر از آنست که بخواهیم بعضی از کلمات مهم را ناگفته نگه داریم، مثل ِ " دوستت دارم " ! ولنتاین مبارک ️ ...
25 بهمن 1396

سی و یک سالگی!❤️

سی و یک سالگی! ️ سی وچند سالگی یک زن را هرکسی نمیفهمد... سی وچندسالگی یک زن یعنی جمع دل فریبی و شیطنت ضرب در وقار و متانت.. زن سی وچند ساله را باید توی یک مهمانی با لباس شب مشکی و موهایی که از پشت سر جمع کرده دید... لباس بلندی که گاه روی زمین کشیده میشود..خرامیدنش و گام های شمرده، شمرده اش را... زن سی و چند ساله تازه اول پختگی ست.... سرشار از هوشی زنانه و زیبایی دوچندان...شبیه نسیم خنکی که عصریک روز تابستانی روی پوست عرق کرده میوزد... شبیه صدای دل انگیز خوردن باران روی برگ ها.. شبیه هرچه که تورو وارد یک خلسه ی شورانگیز می کند...زن سی و چند ساله مخدری ست که زندگی را سرحال می آورد...زن سی وچند ساله یک نقاشی بی نقص است از مجموعه ی ه...
23 بهمن 1396

45 ماهگی + یه خبر خوب

سلام عشق مامانی اول از همه بگم که 8 بهمن 96 تو سه سال و هشت ماه و هجده روزگیت تهران یه برف حسابی اومد ما هم مادر و دختری رفتیم برف بازی و آدم برفی درست کردیم، تموم مدتیم که من داشتم آدم برفی درست میکردم تو داشتی برف پرت میکردی رو سر و کله من 9 بهمن هم تولد بابایی بود و جشن سه نفرمون امسالم مثل پارسال از طرف اداره بابایی به مناسبت 22 بهمن دعوت شدیم تالار. همون عروسک پارسالی اونجا بود و بعد یه سال تو رو شناخت بعد تالارم با همکار بابایی رفتیم پارک جنگلی سرخه حصار تا یه کم بازی کنین اینم تو و دوست جدیدت ثنا جون و اما خبر خوب اینکه این ماه ماشین خریدیم یعنی کشتی مارو انقد گفتی...
20 بهمن 1396

44 ماهگی به روایت تصویر

این ماه بردمت بینایی سنجی. خداروشکر چشمات مشکلی نداشت. قبل رفتن بهت قول دادم اگه بریم اونجا گریه نکنیو خانم باشی برات جایزه میخرم واسه همین موقع برگشت یه پازل برات خریدم. کارت سلامتت پازلت کتابی با شخصیت اصلی همنام گیلدا. این کتاب مال بچه همکار بابایی بود که وقتی دید اسم شخصیتش گیلداست آورد و داد که مال تو باشه. این ماه تهران دو بار زلزله اومد که بعد از زلزله دوم به اصرار بابایی رفتیم شمال. باغ پدرجون، زیر درخت بلوط به خاطر اینکه تو شمال لجبازی نکنی اکثرا پشت لب تاپ بودی مو فرفری در حال درست کردن پازل با کمک مامانی ...
20 دی 1396

یلدای 96

چهارمین یلدا و سالروز تعیین جنسیتت مبارک دردونه. امسال شب یلدا خونه همکار بابایی بودیم. ...
29 آذر 1396

43 ماهگی

25 آبان به صورت کاملا یهویی رفتیم شمال آخه دخترعموت آیلین(که نه خودشو قبول داری نه اسمشو، خودش که میگی یه دونه بچه بس بود نباید دوتا باشن، اسمشم میگی اسم دوست منه (دوست مهدت که دیگه نمیری)  نباید اسم این باشه ) به صورت نارس با وزن 1300 به دنیا اومد و چون ریه هاش کامل نشده و زردی و عفونت خونی هم داره هنوز بیمارستان بستریه. حدود دو هفته ای شمال بودیم. فقط از مامان جون سواری نگرفته بودی دیگه باغ پدرجون عروسک بادی که پدرجون برات خرید تا شمال بمونیو لج نکنی که ...
20 آذر 1396