گیلداگیلدا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
وبلاگ گیلداوبلاگ گیلدا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

دختر بهاری ما

چند ماهی که گذشت

1399/4/31 21:00
نویسنده : گیلدا
622 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقدونه

چند ماهی گذشته و چیزی برات ننوشتم اومدم همشو یکجا بنویسم. دوست عزیزمون کرونا که موندگار شده و قصد رفتن نداره و داره باهامون زندگی میکنه.

21 اردیبهشت یعنی فردای تولدت با رعایت کامل موارد ایمنی رفتیم برا واکسن 6 سالگیت که وقتی برگشتیم خیلی خوشحال بودی ازینکه دیگه واکسن آخره. تا چند روزم دستت درد میکرد و تکونش نمیدادی. مرکز بهداشتم واسه اینکه دردش زیاد بود زد به دستت و گفت به پات نمیزنه که بتونی راحت راه بری. برات کمپرس آب سرد میذاشتم و استامینوفن بهت میدادم تا دردت کمتر شه.

به خاطر کرونا اسباب بازیاتو شستم که این عکس یک صدم اسباب بازیاته!

یه روز غروبم تو خلوتی رفتیم بازار گل و چند تا گلدون و خاک و بذر خریدیم. اینم سبزی و فلفل و گوجه امون که هنوز فلفل و گوجه بار ندادن.

قبل بازار گل رفتیم برا گرفتن عکس پرسنلی واسه مدرسه و این شد اولین عکس پرسنلیت. که چون پیش دبستانی مقنعه نداشتین کلی دنبال مقنعه گشتیم تا بالاخره یه جا پیدا کردیم برات خریدیم.

4 خرداد یعنی عید فطر که همه رفته بودن شمال و تهران حسابی خلوت بود بعد از 3 ماه رفتیم پارک جنگلی لویزان برا یه پیک نیک سه نفره عالی.

تو خونه رفتی پیک نیک و برا خودت مارشملو کبابی درست کردی و مثلا داری میخوری.

یه روزم رفتیم برا ثبت نام مدرسه ات و مدارکتو بردیمو فرمارو پر کردیمو چندتا سوال و جوابم ازت کردن و ثبت نامت کامل شد. کلی هم عاشق اسمت شدن. جالبه هر جا میریم همه عاشق اسمت میشن و اسمتو برا بچه و نوه و فامیلشون انتخاب میکنن. بعد مارو فرستادن یه دکتر عمومی تا تاییدیه سلامت بده.

روز 28 خرداد بعد 4 ماه که هوس بازی تو محیط بیرون رو داشتی رفتیم فکربازیا که خیلی خوشحال بودی از بازی تو محیط بیرون بعد این همه مدت. اون روز شهادت بود و فکربازیا از ساعت 2 باز شد و ما سر ساعت 2 فقط واسه اینکه شلوغ نشه اونجا بودیم و تو اولین بچه ای بودی که اونروز رفتی داخل. قبل ما کل محیطو ضدعفونی کردن و موقعی که تو بازیت تموم شد و داشتیم میرفتیم دو سه تا بچه اومدن برا بازی. بعدشم رفتیم فروشگاه لوازم التحریر باغ کتاب و یه سری وسایل برا کلاس اولت خریدیم. اینم سبزی جعفری که تو فکربازیا کاشتی و درومد

از 31 خردادم دوباره کلاس حضوری پیانوتو شروع کردی که من خیلی راضی نبودم به خاطر این شرایط اما بابایی اصرار داشت که بری که به این بهونه یه بیرونم بری یه هوایی بخوری منم چون کلاس خصوصی بود با رعایت کامل بهداشت رضایت دادم بری! اینجام داری میری کلاس پیانو.

روز 3 تیر هم روز دختر بود که با هم کیک پختیمو برای کادو اینترنتی یه اسب تک شاخ خریدم که حسابی سوپرایز شدی.

روز 18 تیر هم رفتیم برا تحویل لباس مدرسه و لباساتو گرفتیم.

روز 22 تیر بعد 5 ماه با ترس و لرز رفتیم شمال تا به خونواده هامون سر بزنیم. وسط هفته رفتیم که خلوت باشه و اصلا هم بیرون نرفتیم و از خونه به خونه رفتیم و زیادم نموندیم زود برگشتیم. پدر جون و مامان جون برا تولدت ازین اسباب بازی چهار تیکه ای تستر و همزن و مخلوط کن و قهوه ساز اینترنتی خریدن و دایی جونم برات یه سارافون خرید. پدرجون و مامان جون برا مدرسه اتم ازین کیفای سه تیکه که کیف و کیف تغذیه و جامدادیه با طرح فروزن که عاشقشی برات خریدن به این امید که کرونا تموم شه و مدرسه ها باز شه.

این عکسم تو جاده گرفتم.

روز 25 تیرم سفارش کتابای کلاس اولتو تو نت ثبت کردم تا بعد بفرستن مدرسه.

روز 30 تیرم از مدرسه تماس گرفتن که بریم برا گرفتن نامه سنجش و تاریخش که دوتایی رفتیم و تاییدیه دکتر عمومی و پرینت سفارش کتابم بردیم تحویلشون دادیم. تاریخ سنجشم اواسط مرداده که امیدوارم کلا لغوش کنن تو این اوضاع. که برعکس ثبت نام مدرسه شده هفت خوان رستم صد جا آدمو میفرستنو میبرن و میارن.

و اما از دندونای دائمیت بگم که: چهارمین دندون دائمیت یعنی آسیای بزرگ اول بالا سمت راست 30 اردیبهشت تو 6 سال و 10 روزگیت، و پنجمین دندون دائمی یعنی پیش اول پایین سمت چپ 2 خرداد تو 6 سال و 13 روزگیت، و ششمین دندون دائمی یعنی پیش اول پایین سمت راست 27 تیر تو 6 سال و 2 ماه و 7 روزگیت درومد. و از اونجایی که دندونای پیشت بدون اینکه دندونای شیریت بیفتن درومده و بعد حدود دو ماه هنوز یه ذره هم لق نشده بردیمت دندونپزشکی که دکتر گفت چون دندون پایینه عیبی نداره و تا 8 سالگی میشه صبر کرد برا لق شدنش

و نیازی به کشیدن نیست که دکتر گفت نیازی نبود بیاین تلفنی میپرسیدین که گفتم پرسیدم از منشی اما گفت باید بیاین ببینه دکتر اینجوری که نمیشه گفت(قصه اینه که منشی دکترا خودشونو از دکترام بالاتر میبینن و برا خودشون نظریه میدن و مارو تو این وضعیت کشوند دکتر) البته خلوت بود گیلدا بود و یه بچه دیگه اما نرفتن بهتر بود تو این اوضاع! گیلدام چون اولین بار بود میرفت دندونپزشکی خیلی میترسید و گریه میکرد و دهنشو باز نمیکرد که دکتر بهش یه هواپیمای کوچولو جایزه داد تا ساکت باشه!

پسندها (8)

نظرات (6)

🌼 نوشین 🌼🌼 نوشین 🌼
1 مرداد 99 11:49
موفق باشی گل دختر💝😘
نرگسنرگس
1 مرداد 99 11:58
خوش باشید همیشه !

1 مرداد 99 13:17
عزيزم اين ججنگلرشيانه درسته منم عكس دارم باهاش

1 مرداد 99 13:18
دقيقا پارك لويزان شيان نام داره
عمه فروغعمه فروغ
15 مرداد 99 12:30
چه عکس های قشنگی،همیشه به شادی❤❤
ـ.❅。°❆·زﮰنــــــــــبــــــــــ。*.❅· °。·❆ـ.❅。°❆·زﮰنــــــــــبــــــــــ。*.❅· °。·❆
1 دی 99 18:08
ای جانم چه گل دختر نازی😘😘😘 خدا براتون حفظش این فرشته خانوم رو😍😍😍