مسافرت مشهد + رستوران با دوستان

سلام به همگی ما اومدیم تا خاطره ی مشهد رفتن را در اینجا ثبت کنیم ...

خدای بزرگ و مهربون شکرت که قسمتمون کردی به زیارت ثامن الحجج بریم و به سلامتی برگردیم.

واقعا سفر خوب و به یادموندنی بود. از زیارت حرم امام رضا (ع) گرفته تا شیطونیها و بازیگوشیهای گیلدا جونم، تا همسفر بودن با مامان و بابای عزیزم و برادرها و زنداداشم که اگه اونا نبودن نمی دونم چطور می تونستم از پس گیلدای شیطون بربیامو زیارت کنم.

امسال قرار نیست واسه گیلدا تولد مفصل بگیریم واسه همین برنامه های دیگه ای داریم که مسافرت مشهد یکیش بود.

روز پنجشنبه 10 اردیبهشت ساعت 20:20 دقیقه همزمان با ماه رجب ماه خدا با قطار لوکس چهار نفره سبز عازم مشهد مقدس شدیم که تو کوپه قطار رو زمین ملافه گذاشتیم تا گیلدا راحت بازی کنه  و جمعه حدود ساعت 8:20 صبح رسیدیم مشهد و حدود 8:30 رسیدیم هتل آپارتمان مهاجر که توی خیابون امام رضا هستش و خیلی نزدیک به حرم آقا. بماند که توی راه چقدر خوشحال بودیم. بعد از مدتها یه سفر دسته جمعی خانوادگی ، کلی به قول امروزیها فاز میداد...  تا تحویل اتاق یه ساعتی طول کشید و این وسط گیلدا خانوم تو لابی هتل تا تونست شیطونی می کرد و لطف کرد همون اول سفر به دماغ من چنگ زد و یه خط روش انداخت.

برای نماز ظهر رفتیم حرم.  بعد از صرف ناهار تو یه رستوران و یه استراحت یه ساعته تو هتل برای زیارت دوباره راهی حرم شدیم. بماند که گیلدا خانوم نه روز اول بلکه تمام این چهار روز رولب به غذا نزد فقط بیسکویت، شیر و ماست نهایت نهایتش خیلی همت می کرد سیب زمینی سرخ شده. نه خودش غذا می خورد نه می ذاشت ما بفهمیم چی می خوریم خانوم خانوما هم تا می تونست شیطونی و کثیف کاری می کرد و تمام دستمال کاغذی های روی میزو از جعبه اش درمیاورد.

روز شنبه 12 اردیبهشت مصادف با 13 رجب و روز پدر، رفتیم وکیل آباد همونجا ناهار خوردیم یه عکس سه تایی با لباس قاجاری گرفتیم و بعد برگشتیم هتل استراحت کردیم بعد برای زیارت راهی حرم شدیم که قبلش ما رفتیم بازار واسه پدر جون کادوی روز پدر خریدیم یه خودنویس خوشگل که دادیم اسم گیلدا رو روش حک کنن. روز یکشنبه هم صبح رفتیم باغ نادری و عصر رفتیم پارک ملت که گیلدا کلی بازی کرد و نمیخواست که از پارک بره و ناهارو همونجا خوردیم بعد برگشتیم واسه استراحت و دوباره شب راهی حرم شدیم تا نیمه های شب حرم بودیم و موقع برگشت از حرم رفتیم بازار واسه خرید سوغاتی. دوشنبه روز آخر بود و از اونجا که شب قبل تو بازرسی حرم گوشی زندایی رو دزدیدن ما روز آخر فقط درگیر گوشی بودیم که پیدا نشد فقط تو فیلمای دوربینا دیدن که یه زن که صورتشم معلوم نیست گوشیو دزدیده.

حالا از دختر کوچولوی اجتماعی خودم بگم که فقط دنبال پیدا کردن یه نی نی دیگه بود تا باهاش دوست بشه از رستوران هتل گرفته تا حرم موقع نماز یا حتی توی راه، توی زیر زمین حرم که چهار دست و پا میرفت پیش نی نی های دیگه، یه شبم کلا هر چی بچه اطراف بود دور خودش جمع کرد.

راستی اینم بگم که یه عکس یادگاری خوشگل سه تایی با لباس قاجاری و یه عکس تکی از گیلدا و یه عکس هم با دایی جون امیرگرفتیم که البته گیلدا خانوم تو عکس تکی وقتی آقای عکاس رو دید همش اخم بود و هر کاری کردیم نخندید کلی هم لباس خوشگل و اسباب بازی نصیبش شد. که پول عکساشو با یه اسباب بازی لوازم خونگی پدر جون واسه تولدش خرید و لباسم علی دایی و زندایی براش خریدن دستشون درد نکنه.

به جز قسمت غذا خوردن، گیلدا کوچولوی مامان کلاً دختر خوبی بود و زیاد اذیت نکرد و الحمدلله با وجود گرمای زیاد هوا مریض نشد که صدالبته همش به خاطر لطف خدای بزرگ و الطفات ثامن الحجج امام رضا (ع) بود. فقط یه وقتایی موقع نماز اگه خوابش میومد و نی نی اون طرفا پیدا نمی شد بدقلقی می کرد و نمی ذاشت من نماز بخونم یه شب تو حرم یه دختر کوچولو که ناتوانی ذهنی داشت اومد پیش ما و با گیلدا بازی می کرد که مامانش اومد به زور بردش.

و بالاخره روز دوشنبه 14 اردیبهشت ساعت 17 به طرف راه آهن رفتیم و ساعت 18 با قطار لوکس 4 نفره نگین به سمت تهران حرکت کردیم و سه شنبه ساعت 6 صبح به تهران رسیدیم و پدر جون اینا ساعت 18 رفتن ساری و ما دوباره تنها شدیم. واقعا حیف که این روزها خیلی زود گذشت ان شاءالله سال دیگه هم قسمتمون بشه، ان شاءالله.

اما دومین برنامه امون برگزاری تولد تو رستوران با دوستامون بود که پنجشنبه 17 اردیبهشت برای شام به رستوران کندو رفتیم که خیلی خوش گذشت.

اما سومین برنامه رفتن به آتلیه بود که این کار قراره هر سال انجام بشه. جمعه 18 اردیبهشت ساعت 16 به آتلیه آوا رفتیم و خوشبختانه گیلدا مهربون بود و زیاد اذیت نکرد جز کنجکاوی زیادش که با همه چی کار داشت هر وقت عکسهای آتلیه حاضر شد میگذارم اینجا.

عکسها تو ادامه مطلب:

گیلدا در حال دعا کردن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گیلدا در حال بوسیدن مامان جون

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گیلدا در حال خوندن لی لی حوضک