گیلداگیلدا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
وبلاگ گیلداوبلاگ گیلدا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

دختر بهاری ما

پروژه دوم بای بای پوشک

1395/4/30 16:28
نویسنده : گیلدا
437 بازدید
اشتراک گذاری

گیلدای عزيز ما بالاخره با مقوله " دستشويی" هم كنار اومد. اين وسط بار تموم زحمتها اول از همه روی دوش خود مامانی ، بعدش هم مامان جون بود. اينهم فصلی ديگه از زندگی گیلدای عزيز ماست. درک لذت این پست فقط واسه مادرایی مقدوره که این مرحله رو سپری کردن.آرام

خب , این همه مقدمه ای بود برای نوشتن پست " از پوشک گرفتن بچه "

راستش خیلی وقت بود که با خودم کلنجار میرفتم دختری رو از پوشک بگیرم , نشانه ها و علامتهایی درش دیده میشد که نشون میداد توانایی دستشویی رفتن رو داره. اما این علائم چی بودن :

  • توانایی دویدن داشت (خب این واسه چیه به نظرم واسه این علامت خوبیه که میدونی تسلط رو ماهیچه هاش خیلی بیشتر از قبل شده )
  • خشک بودن پوشک حدود چهار ساعت
  • خیلی از شبها پوشکش تر نمیشد
  • وقتی پی پی داشت میگفت
  • خوب صحبت میکرد (البته این لزومی نداره ها )
  • حرف هم خوب حالیش میشد (در سطوح فهمیدن  دستورات نسبتا پیچیده حتی , البته در حد دستوارت ساده فهمیدن هم کفایت میکرد )

خلاصه این شرایط مهیا بود , فقط مونده بود رو خودم کار کنم , که همت کنم و یه مدتی دربست چشم بدوزم به گیلدا و هی بپرسم جیش داری , پوشک نداریها , جیش کنی خونه کثیف میشه ها و جیش داشتی به مامان بگیها و ....دنبال یه زمان میگشتم که کار کمتری داشته باشم.واسه همین رفتیم شمال تا مامان جون کمکمون کنه.چشمک

بالاخره بعد دوسه ماه کار کردن رو خودم بالاخره 16 خرداد یعنی تو 2 سال و 27 روزگی دخترک پروژه رو استارت زدم .... ( که افتاد تو ماه رمضون و ماه رمضون فرصت خوبی بود). یه مشمای بزرگ تو هال پهن کردم وسایل بازی و دفتر نقاشیو آب و شربتم گذاشتم همونجا جلو تی وی و مجبورش میکردم همونجا بشینه. روز اول و روز دوم تا اینجا خودم به زور میبردمش دسشویی یعنی هرنیم ساعت به زور تا بالاخره دسشویی میفرمودن البته به صورت ایستاده و روی توالت فرنگیش نمینشست ...اگرم حواسم پرت میشد نمیبردم خرابکاری میکرد. روز سوم که دو خطا داشت بدون این که به من بگه (وقتی جیش میکرد میگفت ریخت , جیش داشتی به مامان بگیی ها , امیرعلی تو دسشویی جیش میکنه , آرتین تو دسشویی جیش میکنه و .... ) یعنی حرفهای خودم رو به خودم تحویل میداد اما خیلی خوب یاد گرفته بود وبهتر شده بود و همکاری میکرد ...روز چهارم تا غروب خوب بود. غروب که باباش اومد سر ناسازگاری برداشت اصلا دسشویی نمیومد و به مدت 3 روز از چهارشنبه تا جمعه اصلا همکاری نکرد و خیلی اذیتم کرد.

خلاصه نا امید شدم ولی فرداش خودش اعلام کرد که جیش داره و به دسشویی رفتیم و کلی تشویقش کردم البته از نوع بوس باران و دست زدن و استیکر که این چند وقتی خیلی گرفت و دسشوییو پر کرد از استیکر...خودش هم خوشحال شد و یادگیری از اول شروع شد. 1 بار خطا کرد البته سخت مشغول بازی بود ولی این آخرین بارش بود. از 23 خرداد یعنی 25 ماه و 3 روزگی دیگه کامل یاد گرفت حتی تو توالت فرنگیش کارشو میکرد و پوشک خواب و بیرونشم خشک بود(در کل یه هفته طول کشید) . به مرور فاصله بین دسشویی رفتناش زیاد شد تا اینکه 28 خرداد یعنی 25 ماه و 8 روزگی ثابت کرد که توانایی کنترل طولانی مدتو داره. اینجوری که اونروز جمعه بود رفتیم باغ پدرم،شورت آموزشی پاش کرده بودم. عموم و پسرعموم هم اومدن باغ. گیلدا تا اونارو دید یعنی امیرعلی و ارمیا رو که دید اصلا دسشویی نیومد هرچی گفتم جیش داری گفت نه به خاطر بازیگوشی، البته تو شورتشم جیش نکرد. اونا که رفتن(حدود 4 ساعت بعد) گفت مامانی جیش دارم. من که انقد دنبالش دویده بودم و حال نداشتم بش گفتم تو شورتت بکن میشورمش اما گیلدا اصرار کرد بریم دسشویی و بعد از اینکه رفتیم دسشویی تازه کارشو کرد و پوشکش کاملا خشک بود. توانایی کنترل طولانی مدت، اعلام کردن بیرون از خونه، اصرار برای بردن به دسشویی در صورت داشتن پوشک(شورت آموزشی)، اینا یعنی موفقیت!!! اما همچنان موقع خواب و بیرون پوشک میبستمش با اینکه خشک بود. حدود یه هفته ای بعد یادگیری، موقع خواب ظهر پوشکش میکردم تا اینکه اول تیر یعنی 25 ماه و 12 روزگی آخرین پوشک خواب ظهرشو پوشید و از فرداش دیگه پوشکش نکردم( البته میخواستم یه هفته دیگه اینکارو ادامه بدم تا کامل مسلط بشه اما گیلدا خودش لج کرد که دیگه پوشک نپوشونم و شورتشو بپوشم تا بخوابه، حتی نذاشت مشما زیرش پهن کنم). حالا فقط مونده بود خواب شب وبیرون که البته اونام همیشه خشک بود اما من تصمیم گرفتم یه مدت ببندم تا یادگیریش ثبات پیدا کنه و احیانا برنگردیم به روزای اول. تا اینکه سه شنبه 29 تیر 95 یعنی تو 26 ماه و 9 روزگی، روز بدون پوشک اعلام شد و گیلدا دیگه پوشک نپوشید.خندونک

اما نکته ها :

  • دخترک کلا کم جیش هستش. به جز دو سه روز اول که خودم آب و شربت و شیر بهش زیاد دادم که پر شدن مثانه اشو بفهمه.
  • تو این مدت حتی وقتایی که 12 ساعت متوالی خوابیده بود , با صرف آب قبل خواب باز هم زیرش رو خیس نکرد.
  • دخترک با پی  پی هم مشکلی نداشت چون بعضی بچه ها میترسن.

نکته حائز اهمیت اینکه جایزه مایزه های سنگین براش نذاشتم , همون استیکر و بوس باران پی در پی و فشارهای متوالی و مرتب در حرف زدن تشویق کردن کفایت کرد. خلاصه تا اینجا به لطف خدا موفقیت آمیز بود. امیدوارم همه مادرها موفق باشن در این امر خطیر ....وقتی برگشتیم خونه خودمون هم، برای دسشویی و حموم استیکر خریدیم و چسبوندیم تا خوشت بیاد. توالت فرنگیتو توی حموم گذاشتم درم باز، دیگه هروقت کار داری خودت شلوارتو درمیاری و میری و بعد صدام میکنی بشورمت.بغل

دسشویی خونه پدرجون مزین به جایزه های گیلداخجالت

حموم خونه خودمون

و دسشویی خونه خودمون

پسندها (4)

نظرات (5)

مامان منیژه
2 مرداد 95 12:25
عزیزم واقعا خسته نباشی،وقتی داشتم نوشته هاتو میخوندم یاد اون روزهای خودم افتادم وایییی که به نظرم سخت ترین کار بود تاحالا البته گندم یبوست هم داشت که اینکارو خیلی سخت تر میکرد،ولی واقعا اون یه هفته خیلیییی از آدم انرژی میگیره
مامان مهنا
2 مرداد 95 18:07
خسته نباشی مامان گیلدا جون این مرحله هم پشت سرگذاشتی به امید موفقیت توتمام مراحل زندگی
مامان محدثه
4 مرداد 95 9:03
وای تبریک میگم بهت کی این کابوس برای من تموم بشه خدا داند
مامان هانیه
6 مرداد 95 16:49
افرین به این دخمل باهوش و زرنگ بای بای پوشکت مبارک عسلی
مامان شهناز
16 مرداد 95 1:21
اوووووه چه خبره چه کردی گیلدا....افرین دختر ناز که این پروژه سخت رو خوب از پسش بر اومدی...افرین