گیلداگیلدا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
وبلاگ گیلداوبلاگ گیلدا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

دختر بهاری ما

29 ماهگی

1395/7/20 1:33
نویسنده : گیلدا
309 بازدید
اشتراک گذاری

جونم برات بگه که...

عزیز دلم خیلی خیلی بیش از حد کنجکاو و فعال و البته بی احتیاط هستی و ما واقعا نمی تونیم لحظه ای ازت غافل بشیم! گاهی فکر میکنم مادر و پدر شدن سخت ترین و دشوار ترین مسئولیت دنیاست وهیچ وقت در خودم توان امتحان مجدد این موضوع رو نمی بینمسکوت ...

تقریبا یه ماهه که اثاث کشی کردیم به منزل جدید و به خاطر همه سختی هایی که اجاره نشینی داشت از خیر نزدیکی به مترو، آسانسور و پکیج گذشتیم و خونه خریدیم! توی این یه ماه من خیلی دست تنها بودم هرچند که پدر و مادر خوبم از هیچ کمکی دریغ نکردن و تا جایی که میتونستن و در توانشون بود توی همه موارد کمکمون کردند اما کمک دیگه ای نداشتیم و من بودم وبابایی. به همین خاطر بهمون خیلی خیلی سخت گذشت. و چون توی خونه ی جدید تمیزکاری اساسی هم داشتیم همزمان ، دیگه واقعا طاقت فرسا بود اما گذشت ودیگه میشه گفت کم کم توی خونه جدید جابه جا شدیم. اینقدر سخت گذشت که به بابایی گفتم با من حرف جابه جایی رو دیگه نزن!خطا

راستی کم کم تو فکر اینم که تو سرای محله دوتاییمون ثبت نام کنیم تا سرمون گرم شه اما از سرد شدن هوا و انتقال مریضی و خدای نکرده مریض شدنت میترسم واسه همین موندم تو دوراهی!عینک

چند روزی که شمال بودیم، توالت فرنگیتو نبردم و بهت یاد دادم همینطوری تو دسشویی بشینی آخه جایی میرفتیم باید سرپات میکردمو خودت نمینشستی واقعا سخت بود برا کار شماره 2 !خندونک

عاشق بچه ها و شیطونی هستی، کلا بچه های شیطونو بیشتر دوست داری! شمال که بودیم سالگرد عمومم بود، تو مراسم فقط با پسرای شیطون بازی میکردی و پسرای شیطون فامیل دورتو گرفته بودن!خجالت

عاشق نماز خوندنی، در طول روز هرکی نماز بخونه توام همراهش میخونی!محبت

عاشق شعر و آهنگی، همش زیر لب در حال شعر خوندنی!بغل

دخمل طلا تو این ماه به شدت بهانه گیر و حساس شدی و بیشتر روز رو داری گریه می کنی و بهانه های الکی می گیری و همش میگی بریم خونمونسوال و هنوز اینجا رو به عنوان خونه ات قبول نکردی! کلیم برات توضیح دادم که اسباب کشی چیه. مالکای جدید و قبلی خونه ها هم بچه کوچیک داشتن از اونا هم استفاده کردم میگم اونجا دیگه خونه ما نیست مهران خونه نداشت دادیمش به مهران ما اومدیم خونه ملیسا اینارو خریدیم دیگه اینجا خونه ماست ببین وسیله هامون همه اینجاست اسباب بازیات عرروسکات، باز برمیگردی میگی نه اونجا خونه منه خونه مهران نیست ما بریم خونمون مهران بیاد مهمونی با هم نقاشی بکشیم من بهش سیب بدم بخوره!غمگین گاهی من و بابایی نوبتی به دلت راه میایم و سعی می کنیم آرومت کنیم اما بعضی وقتا واقعا سخت و دشواره و هردو خسته بی خیال گریه هات می شیم ولی همچنان مشغول گریه کردنی و ماهم سعی می کنیم با همدیگه صحبت کنیم و بهت بی توجهی کنیم اما گریه میکنیو میگی مگه با تو نیستم مامانی با توام بریم خونمون!خسته واقعا نمیدونیم چه راهی درسته و باید چطور رفتار کنیم تا این بهانه گیری ها تموم بشه و دائمی نشه و همه مون به شدت از این رفتار و گریه هات رنج می بریم. همه کارم کردیم واسه اینکه اینجا رو دوست داشته باشی، کلی استیکر چسبوندیم به دیوار اتاقت، برا اتاقت لوستر خریدیم، برات کلی بادکنک باد کردیم، صبح تا شب دارم باهات بازی میکنم، میبریمت تو حیاط خونه، نزدیک خونمون پارکه هر روز میبریمت اونجا اما انگار نه انگار! من هرشب ساعت ها از اینکه نمیتونم بیشتر بادلت راه بیام خودمو سرزنش می کنم و تصمیم میگیرم فردا بیشتر باهات کنار بیام و فردا که بیدار میشی همون اول شروع می کنی به بهانه گرفتن و گریه کردن و من که می بینم تا شب باز همین وضعه جوش میارم و میگم خداااایا یعنی نمیشه صبحمون رو خوب شروع کنیم!عصبانی

پسندها (6)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

★مادر بزرگ★
20 مهر 95 6:57
وای ماشااللاه واقعا چشم حسود کور بشه براش اسفند دود کنید لطفا
★مادر بزرگ★
20 مهر 95 7:45
سلام وب خوبی بود خدا حفظش کنه به ما هم سر بزنید شما از دوستان وب ما هستید در اینستا ی nave-golal99 تشریف بیاورید خوشحال میشم
مامان مهنا
24 مهر 95 1:21
ای جانم گیلدا عسل انشالله که به مرور زمان به خونه جدید عادت میکنه افرین به دختر خوشگل که نماز میخونه
مهزاد مامان عرفان
25 مهر 95 19:31
سلام عزیزم خیلی خوشحالم اومدم و دوستانم رو می بینم گیلدا جونم واقعا فرشته شده بوس عزیزم
مامان فدیا
26 مهر 95 8:32
چه جالب ادرین تا حالا با تغییر جا مشکل نداشته حتی مسافرتم میریم واسه یه هفته همونجا رو به عنوان خونه قبول میکنه یا وقتی خونمونو عوض کردیم اصلا غریبی نکرد و فقط سریع بازرسی میکنه وسایل مورد علاقش کجان ؟؟؟!!!!
مامان هانیه
28 مهر 95 10:01
سلام عزیزم اول از همه 29 ماهگی گیلدا جونم مبارک وای کلی استرس گرفتم یک ماه دیگه ماهم باید بریم به خونه جدیدمون نمیدونم مهدیای من چطور برخورد میکنه تازه اینکه تو خونه جدید باید پروژه ی پوشک گیری شم شروع کنیم،ان شاالله گیلدا جون زودی به خونه جدید عادت کنه ودر کنارهم کلی روزای شادی داشته باشین
مامان لیدا
1 آبان 95 12:40
29ماهگیت مبارک عزززیزم خونه جدید هم مباااارک انشالا که زود زود بهش عادت کنی
سیما
21 آبان 95 19:10
30ماهگیت مبارک باشه گیلدا جون