چند ماهی که گذشت
سلام عشقدونه چند ماهی گذشته و چیزی برات ننوشتم اومدم همشو یکجا بنویسم. دوست عزیزمون کرونا که موندگار شده و قصد رفتن نداره و داره باهامون زندگی میکنه. 21 اردیبهشت یعنی فردای تولدت با رعایت کامل موارد ایمنی رفتیم برا واکسن 6 سالگیت که وقتی برگشتیم خیلی خوشحال بودی ازینکه دیگه واکسن آخره. تا چند روزم دستت درد میکرد و تکونش نمیدادی. مرکز بهداشتم واسه اینکه دردش زیاد بود زد به دستت و گفت به پات نمیزنه که بتونی راحت راه بری. برات کمپرس آب سرد میذاشتم و استامینوفن بهت میدادم تا دردت کمتر شه. به خاطر کرونا اسباب بازیاتو شستم که این عکس یک صدم اسباب بازیاته! یه روز غروبم تو خلوتی رفتیم بازار گل و چند تا گلدون و خاک و بذر خر...