گیلداگیلدا، تا این لحظه: 10 سال و 7 روز سن داره
ازدواج مامان و باباازدواج مامان و بابا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
وبلاگ گیلداوبلاگ گیلدا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

دختر بهاری ما

سی سالگی

چه چیزی تو عمق چشاته که من یک نگاه تو رو به یه دنیا نمیدم که بعد از تماشای چشمای تو از زمینو زمان عاشقانه بریدم تو با کل رویای من اومدی تا تو سی سالگی باورم زیر و رو شه که زیباترین خط شعرهای من از تماشای چشم تو هر شب شروع شه اومدی تا بره فصل دیوونگی شدی آرامش کل این زندگی با تو هر ثانیه عاشقانست برام آرزوهامو از کی به جز تو بخوام "   سی ‌سالگی، مثل یک روز سه شنبه است؛ مثل ساعت 3 بعد از ظهر؛ برای هر کاری، هم زود، هم دیر   ..."   من از اینکه سی ساله هستم حظ می کنم.سی سال زندگیم را مثل مشروب خوشمزه می...
10 بهمن 1395

32 ماهگی دخترک ما

32 ماهگیت مبارک دخترکم عاشق صحبت کردنتم. اینقدر نـــــاز حرف میزنی که میخوام قورتت بدم... تا به حرفت گوش ندم و کاریو که میخوای انجام ندم سریع میگی:   مامانی من مریضم بعد من میگم مریض نیستی فدات بشم من. جواب میدی:   خدا نکنـــــــه ...      وقتی ازت میپرسیم چ خبرا؟ میگی:   سلامتـــــــــیا . وقتی از دستت ناراحتمو بهت اخم میکنمو نمیخندم میگی مامانی چرا با من ناراحتی؟ چرا اخم میکنی؟ بخند . شعر حسنی رو تا اخر میخونی . حس بویاییت خیلی قویه اونقد که دیوونه ام کرده هر دیقه میپرسی بوی چی میاد؟ حالا بو از تو خونه باشه یا بیرون. منم که حس بویاییم به خاطر حسا...
20 دی 1395

سومین شب یلدای عروسکم

شب یلدا خیلی برای ما پرخاطره است چون جنسیتت هم تو شب یلدا معلوم شد، برای همین هرسال یک تیرو دو نشون داریم. انار بیار دون کنم غماتو دون دون کنم هندونه بیار قاچ کنم لپتو بیار ماچ کنم غمتو بیار چال کنم بخند تامن حال کنم سومین یلدای زندگیت مبارک عروسکم کادوی شب یلدا هم برات یه تاب جدید خریدیم. مبارکت باشه عزیزم. ...
30 آذر 1395

31 ماهگیت مبارک نازدونه

31 ماهگیت مبارک نازدونه کارهای این ماهت: تقریبا اکثر رنگارو یاد گرفتی. خوندن چند تا کلمه جدید و دو جمله بابا آب داد و بابا نان داد رو یاد گرفتی. بعضی از حروف الفبای فارسی رو یاد گرفتی. عکس عروسیمونو نگاه میکنی و میگی مامانی رژ لب این رنگی بزن بریم بیرون ! یا میگی بریم مغازه لباس عروسی بخریم عروس شیم! عکسی که با لباس سنتی تو مشهد گرفتیم رو نگاه میکنی و میگی مامانی سیندرلا شدی! این ماه پدرجون و مامان جون و عزیز و آقاجون اومدن اینجا. مامان جون برات وسایل خاله بازی و پیانو آورد هر دیقه باهاشون بازی میکنی هی چایی دم میکنیو غذا درست میکنی و ما باید بشینیم ب...
20 آذر 1395

گل من 30 ماهه شدی

گل من 30 ماهه شدی تولدت مبارک عزیز دلم عشقم عمرم  مهربونم  تولدت مبارک همیشه بدون که مامانی بی نهایت عاشقته.   و به همین زودی 30 ماه گذشت و من دو و نیم ساله شدم. همچنان عاشق موسیقی هستم. هم گوش دادن و هم نواختن . به پدرجون و مامان جونم سفارش دادم برام پیانو بخرن . اینم مدرکش بتهوون شدم دقیقا مثل اونم مو فرفری بابایی هر روز تا 8 شب سر کاره و منو مامانی کلی با هم بازی میکنیم.  یکی از بازیامون خمیربازیه. اینم چندتا از هنرنماییامون اینم خودم در حال خمیربازی. نمیذارم مامانی عکس بگیره من جاروبرقی و لباسشو...
20 آبان 1395

29 ماهگی

جونم برات بگه که... عزیز دلم خیلی خیلی بیش از حد کنجکاو و فعال و البته بی احتیاط هستی و ما واقعا نمی تونیم لحظه ای ازت غافل بشیم! گاهی فکر میکنم مادر و پدر شدن سخت ترین و دشوار ترین مسئولیت دنیاست وهیچ وقت در خودم توان امتحان مجدد این موضوع رو نمی بینم ... تقریبا یه ماهه که اثاث کشی کردیم به منزل جدید و به خاطر همه سختی هایی که اجاره نشینی داشت از خیر نزدیکی به مترو، آسانسور و پکیج گذشتیم و خونه خریدیم! توی این یه ماه من خیلی دست تنها بودم هرچند که پدر و مادر خوبم از هیچ کمکی دریغ نکردن و تا جایی که میتونستن و در توانشون بود توی همه موارد کمکمون کردند اما کمک دیگه ای نداشتیم و من بودم وبابایی. به همین خ...
20 مهر 1395

چاپ عکس گیلدا تو مجله

عکس گیلدا تو مجله کودک سالم اونم دو صفحه اش چاپ شده. با تشکر از آتلیه نفس تصویر که عکس دخملمونو فرستاده برا چاپ. شدیم مصداق ضرب المثل نه چک زدیم نه چونه عروس اومد به خونه، آخه یهو از آتلیه زنگ زدن که عکس گیلدا تو مجله چاپ شده برید بخرید.   ...
3 مهر 1395

28 ماهگی+یه خبر

عزیزم این ماه فقط اومدم 28 ماهگی و بزرگ شدنتو تبریک بگم و برم آخه اصلا ذهنم یاری نمیکنه که بنویسم، دیگه باید مامانیو ببخشی، خیلی فکرم درگیره به خاطر یه خبر خوب که شرایطش پیچیده شده و خبر اینکه بالاخره خونه دار شدیم ... با شرایط سخت و پیچیده جوری که الان وسایلمون تو سالن پذیرایی خونه است و ما شمالیم چون صاحب قبلی خونه هنوز تخلیه نکرده و امیدوارم همین یکی دو روزی خالی کنه تا ازین شرایط خلاص شیم! به هر حال مبارکمون باشه .... هووووورا ... دوست دارم تو این پست از خانواده نازنینم که همیشه حامی و همراه ما بودن تشکر کنم.... آخه من و بابایی تونستیم تو این مدت فقط نیمی از مبلغ خونه رو تهیه کنیم... مابقیش رو وام گرفتی...
20 شهريور 1395